کس نیارد براو دم زند از قصه ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
کمی سکوت را تجربه کن!
می دانم معنایی به مراتب والاتر در سکوت نهفته است.
معنایی که محال است کلمات طرح و نقش آن را بزنند...
کمی سکوت را تجربه کن !
کلمات همه چیز را محدود می کنند....
احساس را ...بودن را...نبودن را...عشق را...زیبایی هارا
کمی سکوت را تجربه کن !
چنان به دنبال واژه هاوکلمات دویدی که درمانده وخسته شدی!
بی تاب شدی!بی تاب صبوری !
به جای آنکه درونت دریای باعظمت آرامش باشدآتشفشانی شد
که گدازه هایش روح تورا به آتش کشید...
کمی سکوت را تجربه کن !
این شهرگنجایش فریادهای توراندارد!این شهر...این دیار گوشی
برای شنیدن ندارد.چشمی برای دیدن ندارد.حقیر است...
مردان بزرگ این شهر و دیار را خوب می شناختند.بربالهای بی کران
ایمان سوار شدند و پرکشیدند ...سوسوی فانوس وجودشان
خاموش شد ...وشهرتاریک تر از همیشه !!!و دلها تنگ و آشفته...
ملجا؟؟؟پناه؟؟؟؟
و خداوند چه نیکو آنان رادرنور بیان می کند :
"پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را ازیادخدا غافل نگرداند .
ونماز برپا داشته و ذکات می دهند واز روزی که دل ودیده هادر آن روز
منقلب می شود ترسانند .تا خدا درمقابل بهترین اعمال ایشان جزای
کامل اعطا کندواز فضل خویش بر آنها بیفزاید و خدا هرکس را
که بخواهد روزی بی حساب می دهد ...."
سکوت را تجربه کن!
چرا که کشتی آرامش یادخدا تورا به ساحل می رساند ...
پس تجربه کن که...
تنها کلام از آن خداوند است...
عناوین یادداشتهای وبلاگ